رمان دریای خاطرات اثر فیونا والپی می باشد که سرگذشت جوانی به نام الای را بیان می کند. این کتاب ژانری غمگین و داستانی پرکشش دارد. در این کتاب به دوران پیری الا و سرگذشت او در خانه سالمندان می پردازد که گفتار فراموشی شده. در این کتاب خاطرات الا نوشته شده و او از نوه ی خود خواسته تا این خاطرات را بنویسد. کندرا نوه او در ارزوی نویسندگی بوده ولی با به دنیا اوردن کودکی که بیماری اوتیسم دارد او همه ی خواسته هایش را به پای مراقبت از کودکش می گذارد.
در قسمتی از پشت جلد کتاب دریای خاطرات چنین میخوانیم:
وقتی کندرا به ملاقات مادربزرگ ناخوش خود میرود، الا فقط یک درخواست دارد. این که کندرا داستان او را بنویسد، پیش از آنکه او، فراموشش کند.
داستان اینگونه شروع میشود که الا، به دنبال نوهاش فرستاده و خواستار دیدار با اوست. کندرا که مدت زیادیست مادربزرگ خود را ندیده و این ندیدن، از اختلاف مرموز و سر به مهر مادر و مادربزرگش ناشی میشود، او را شگفتزده و حتی نگران میکند.
اما در ادامه میبینیم مادربزرگ او به دنبال کسیست تا خاطراتش را برایش بازگو کرده و آنها را ثبت کند. کندرا اول به دنبال جبران کوتاهیاش در مقابل مادربزرگ خود و بعد به دنبال کشف دلیل اختلاف مادر و مادربزرگش این کار را میپذیرد.
اما چندی نمیگذرد که او نیز درگیر داستان شورانگیز مادربزرگ خود شده، با پردهبرداری از حقایق در شگفت میماند و بعد گمان میبرد که شاید الا، عمدا او را برای بازگو کردن داستانش برگزیده تا آنچه در سرنوشتش گذرانده، راهی پیش پای زندگی گره خورده کندرا بگذارد.
الای جوان و هفده ساله، برای گذراندن تابستان به جزیرهای، نزد دوست مادرش فرستاده میشود. جزیرهای که در آن با کریستف، هنرمند جوان و خواهر دوقلویش کارولین آشنا میشود. دوستی آنها عمیقتر شده و رابطهاش با کریستف، جوانههای عشق را بر پیکره خود میبیند.
این داستان که در آغاز به روایتی سر تا سر عشقی شباهت دارد، با قدمهای متعفن جنگ، رنگی تلخ به خود میگیرد. جنگی که بین کریستف و الا فاصله انداخته و هر دو را وارد وادی دیگری میکند. وادیای که در آن پیشبینی حتی ثانیهای دیگر ممکن نیست و هرکس خود را موظف به دفاع از کشورش میداند. حالا به هر نوع که شده. کریستف به میدان نبرد رفته و الا به فعالیتهای داوطلبانه پشت میدان جنگ میپردازد. جایی که با آنگوس جوان روبهرو میگردد.
دریای خاطرات داستان زندگی جوانانی را به تصویر میکشد که هر یک به نوعی درگیر جنگ جهانی دوماند، زاویههای جدیدی را از تاثیر جنگ بر فرانسه به نمایش میگذارد و حتی پاسخی نیز برای نحوه سالم ماندن تابلوهای فاخر لوور دارد.
در رمان، یک فصل در میان با زندگی الا در گذشته و سرگذشت کندرا در حال روبهرو هستیم و به سادگی میتوانیم تاثیر زندگی الا را بر آنچه کندرا با آن دست و پنجه نرم میکند ببینیم. و بعد با پایانبندیای به دور از کلیشه، میتوانیم کتاب را با رضایت خاطر بر زمین بگذاریم.
[ معرفی کتاب: رمان بلبل – نشر کتابسراى تندیس ]
جملاتی از متن کتاب دریای خاطرات
الا دوباره با دقت نگاهم میکند، با همان چشمان سبز عمیقش. «میدونم امیدواری میتونه آسیب برسونه. ولی با تجربه من، وقتی تو خیلی چیزها رو از دست داده باشی، احساس همون درد شاید بهتر از نداشتن هیچ احساسی باشه.»
الا لحظهای با دیدن محو شدن اسمهای نوشته شده بر روی ساحل، چنان احساساتی قوی در وجودش به غلیان آمد که بغضش گرفت و حرف زدن برایش غیرممکن شد. کریستف که انگار دست خودش نبود، دستش را جلو برد و با انگشتش خط چانهی الا را دنبال کرد.
هوا به طور آزاردهندهای سرد بود و برف ریزه تندی مثل خاکه قند روی سنگفرشها را پوشانده بود و بیتوجه به منع شبانه در پرتو ماه میدرخشید، برخلاف چراغهای خیابان کسی نمیتوانست آنها را خاموش کند. الا آهی کشید، یکهو دلش برای خوردن یک برش کیک کریسمس با خامه و خاکه قند فراوان ضعف رفت. ولی حالا که مردم میگویند همهچیز باید جیرهبندی شود، برای عید سال آینده چنین چیزی نخواهد دید.
طوفانهای دریای آن طرف جزیرههای فرو رفته در تاریکی گرگ و میش نمیتوانستند اینجا به او دست پیدا کنند. به میان بازوهای او پناه برد و سرانجام وقتی قلبش دوباره به تپش افتاد، صدای ضربان ضعیفش را احساس کرد.
پرستارها الا را نادیده میگرفتند. آنها به وجود پدر و مادرهای ناامیدی که آنسوی در ایستاده بودند و ورودشان ممنوع بود و نمیتوانستند بچههای خودشان را که جسم کوچکشان با قاتل بیسر و صدایی مبارزه میکرد که به بدنشان کرده بود، بغل کنند و یا به آنها دست بزنند، عادت کرده بودند.
مشخصات کتاب
•عنوان: کتاب دریای خاطرات
•نویسنده: فیونا والپی
•ترجمه: آفاق رزگریان
•انتشارات: کتابسرای تندیس
•تعداد صفحات: ۳۳۵
کتاب های زیادی هستند که می تواند تجربیات زیادی را به ما اضافه کنند و ما را در زندگی که داریم یاری کنند . این کتاب ها هرچه عمق بیشتری داشته باشند ، میزان تاثیرگذاری بیشتری هم دارند . اگر می خواهید کتابی که برای مطالعه انتخاب می کنید روی شما تاثیر گذار باشد ، بهتر است بهترین آن ها را با توجه به نظراتی که در مورد آن ها داده شده است ، انتخاب کنیم . گاهی ممکن است برخی از کتاب ها از دید یک نفر زیبا و جذاب باشد و حتی خواندن آن را به شما هم پیشنهاد کند ولی برای شما جذابیتی نداشته باشد . کتاب دروغ اراده آزاد یکی از متفاوت ترین آثار سام هریس می باشد . این نویسنده آمریکایی است و تا به الان کتاب ها و نوشته های زیادی را از خود منتشر کرده است . اگر به کتاب های فلسفی علاقه دارید می توانید این کتاب را برای خواندن انتخاب کنید . کتابی زیبا و خواندنی که در ادامه بیشتر در مورد آن توضیح خواهیم داد .
پشت جلد کتاب آمده است:
فرصت برای فریب دادن دیگران همیشه وجود دارد و همیشه هم وسوسهانگیز است. شمار اندکی از ما قاتل یا هستیم، اما همهمان دروغ میگوییم. اگر تصمیم بگیرید دیگر هرگز دروغ نگویید در روابطتان چه تغییراتی به وجود میآید؟ کدام حقایق ناگهان در زندگیتان جلوی چشم ظاهر میشوند؟ بعد از آن چه جور آدمی میشوید؟ و چقدر بر اطرافیانتان تاثیر میگذارید؟ به گمانم تلاش برای یافتن پاسخ این سوالها به زحمتش میارزد.
اولین نکته مثبت این کتاب در همان مقدمه نویسنده است. قبل از هرچیزی نویسنده به یک سمینار اشاره میکند که عمیقاً زندگیاش را تغییر داده است. سمیناری به اسم «آنالیست خلاقی» که در دوره لیسانس در آن شرکت کرد. سمیناری که فقط حول یک تکسوال درباره اخلاق عملی بود:
آیا دروغ گفتن نادرست است؟
سام هریس درباره این سمینار مینویسد:
یادم نمیآید پیش از شرکت در سمینار «آنالیست خلاقی» درباره دروغ چه فکر میکردم، اما این سمینار کاری چنان فوقالعاده در جهت ارتقای ذهن من انجام داد که هرگز تجربهاش نکرده بودم. من با این فکر کاملا جاافتاده در ذهنم از سمینار خارج شدم که بیتردید دروغ گفتن، حتی درباره خردترین چیزها، بیجهت صدماتی بر روابط شخصی و اعتماد عمومی وارد میآورد. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۱۸)
همانطور که از عنوان کتاب مشخص است، این کتاب دو بخش دارد:
قسمت اول کتاب مسائل پیرامون دروغ و دروغ گفتن را مورد بررسی قرار میدهد و به زبان ساده با آوردن مثالهایی دقیق به مخاطب توضیح میدهد که اگر دروغ بگوید چه چیزهایی در انتظار اوست و اگر دروغ نگوید میتواند به چه چیزهایی دست یابد. این قسمت از کتاب شامل فصلهای کوتاهی به این شرح است: مقدمه / دروغ چیست؟ / آیینه صداقت / دو جور دروغ / دروغهای مصلحتآمیز / اعتماد / تحسین بهاندازه / رازها / دروغ در موارد افراطی و حادّ / محاسبه ذهنی / یکرویی / دروغهای بزرگ / نتیجهگیری.
قسمت دوم کتاب که به ارادۀ آزاد میپردازد مسائلی را مطرح میکند که از قسمت اول کتاب سنگینتر هستند. بحث ارادۀ آزاد عمیقتر است و به نحوی تکمیلکننده قسمت اول کتاب نیز میباشد. سام هریس در این قسمت به این موضوع میپردازد که آیا ما واقعا آزاد هستیم و اختیار انجام هر چیزی را داریم؟ اگر ما واقعا ارادۀ آزاد نداشته باشیم چه میشود؟ اگر اختیار نداشته باشیم شاید دروغ گفتن هم ایرادی نداشته باشد. این قسمت از کتاب شامل فصلهایی به این شرح است: مقدمه / منشاهای ناخودآگاه اراده / تغییر موضوع / علت و معلول / انتخابها، تلاشها، نیّات / آیا حقیقت میتواند برای ما بد باشد؟ / مسئولیت اخلاقی / ت / نتیجهگیری.
موضوع دروغ گفتن شاید در نگاه اول مقداری کلیشهای به نظر بیاید. تقریبا همه ما بهیاد داریم که در کودکی بارها و بارها به ما گفتهاند که دروغ گفتن کار بدی است و ما نباید هرگز دروغ بگوییم. موضوعی که آموزههای دینی ما هم به آن تاکید دارند. اما آیا واقعا ما دروغ نمیگوییم؟ تصویر اینکه ما حتی در طول یک هفته هم دروغ نگوییم کار سختی است چه برسد به اینکه به طور کلی دروغ نگوییم. در این میان اما، شاید بیشتر ما آدمها شروع به دلیلتراشی بکنیم و به خود بگوییم که دروغ انواع مختلفی دارد. تصور کنیم شاید دروغهای مصلحتی آنچنان هم به کسی آسیب نرساند و یا حتی در مواردی دروغ گفتن گزینه خوبی برای فرار از یک مشکل یا یک بحران باشد.
این موارد و موارد بسیار زیاد دیگری در مورد دروغ در کتاب دروغ اراده آزاد بررسی میشود و نویسنده در این کتاب دروغ گفتن و توجیهات ذهنی انسانها را درباره گفتن دروغهای مصلحتی و خیلی از موارد دیگر بررسی میکند و حقیقتاً به چالش میکشد. سام هریس اشاره میکند که دروغ مهم نیست از چه نوعی باشد، بنا به گفته کتاب: دروغ در نهایت یک هزینه روانی دارد و بر روی روابط، اعتماد عمومی، عزتنفس و… تاثیر دارد.
با دروغ گفتن، ما حق دسترسی دوستانمان به واقعیت را از آنان دریغ میداریم و حاصل جهل آنها نسبت به واقعیت غالباً به شیوهای به آنها صدمه میرساند که ما فکرش را هم نمیکنیم. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۳۴)
اگر فکر میکنید دروغهای مصلحتآمیز به کسی آسیب نمیرساند و اگر با هزینههای دروغ گفتن آشنا نیستید و به طور کلی اگر به دنبال کتابی هستید که مسئله دروغ گفتن را بهخوبی بررسی کرده باشد قسمت اول این کتاب برای شما نوشته شده است.
اما قسمت دوم کتاب دروغ اراده آزاد به اعتقاد من قسمت سختتر و البته کلیدیتری است که فوقالعاده جذاب نیز میباشد. بحث این قسمت درمورد اختیار یا همان ارادۀ آزاد است. چیزی که من اولین بار در کتاب انسان خداگونهبا آن روبهرو شدم و در آن کتاب نویسنده یک سوال مهم مطرح کرد:
اگر واقعا من خودم صاحب افکار و تصمیمهایم هستم، آیا میتوانم تصمیم بگیرم ظرف یک دقیقه آینده اصلا به هیچ چیز فکر نکنم؟ (انسان خداگونه – صفحه ۳۵۳)
البته کتاب انسان خداگونه به شکل مختصری به این موضوع اشاره کرد اما سام هریس در کتاب دروغ اراده آزاد خیلی بیشتر در این مورد صحبت میکند. هریس اشاره میکند که مسئله ارادۀ آزاد یا همان اختیار به هر چیزی که برایمان مهم است – اخلاق، قانون، ت، دین، روابط خصوصی، احساس گناه، موفقیت شخصی و… – ربط دارد.
سام هریس بررسی میکند که افکار و نیتهایی که ما داریم خود به خود در ذهن پدید میآید و ما انتخابی نداریم. اگر انتخاب داشتیم شاید میتوانستیم در یک دقیقه آینده به چیزی فکر نکنیم. در ذهن ما صرفا نورونهای مغزی فعال هستند و یک لحظه بعد چیزی شبیه یک فکر یا یک ایده به ذهن ما میآید.
همیشه تاخیری میان اتفاقات نخستین نوروفیزیولوژیک که فکر آگاهانه بعدی مرا میپرورد و خود آن فکر وجود دارد. و حتی اگر چنین تاخیری نمیبود – حتی اگر همه حالتهای ذهنی من واقعا با حالتهای مغزی نهفته زیرین آنها واقعا همزمان میبود – من نمیتوانستم تعیین کنم که فکر بعدی من یا قصد بعدی من چه خواهد بود تا اینکه آن فکر یا قصد بروز پیدا میکرد. حالت ذهنی بعدی من چه خواهد بود؟ نمیدانم – فقط پیش میآید. پس در این وضع و حالت آزادی ما کجاست؟ (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۸۲)
اما اشتباه نکنید، بررسی این مفاهیم از سوی سام هریس به معنای این نیست که ما آزاد هستیم هر کاری – از جمله دروغ گفتن – انجام دهیم. سام هریس اعتقاد دارد ما باید از این موضوعات بهره ببریم تا شیوه تفکر خود را درباره برخی از مسائل مهم زندگی تغییر دهیم. در واقع سام هریس اشاره میکند که توهم آزادی اراده خودش یک توهم است. بنابراین نباید این توهم را داشته باشیم که اخیتار انجام هرکاری را داریم.
به طور کلی این کتاب یک کتاب خوب با یک ترجمه عالی است که برای علاقهمندان به موضوعات فلسفی مناسب است و بعید میدانم کسی که به موضوع دورغ و ارادۀ آزاد علاقه داشته باشد از مطالعه آن لذت نبرد.
صداقت هدیهای است که ما میتوانیم به دیگران بدهیم. صداقت در ضمن منبع قدرت و موتور محرکِ سادگی و آسودگی است. وقتی میدانیم که در هر شرایطی خواهیم کوشید حقیقت را بگوییم، نیازی نمیبینیم خودمان را آماده رویارویی با خیلی چیزها کنیم. ما در این حالت میتوانیم «خودمان» باشیم. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۲۶)
واقعا چه چیز غلطی در دروغهای «مصلحتآمیز» وجود دارد؟ نخست اینکه بههرحال اینها هم دروغ هستند. و وقتی این دروغها را میگوییم، همه آن مشکلاتی را به بار میآوریم که ناشی از روراست نبودن با دیگران در روابطمان است. صمیمیت، اصالت، صداقت، یکرویی، فهم متقابل – اینها و دیگر ذخایر اخلاقی از آن لحظهای که عامدانه عقایدمان را نادرست عرضه میکنیم از میان میروند، چه دروغمان فاش شود چه نشود. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۳۶)
ما آمادگی زیادی داریم که حرفهایی را به عنوان حقیقت به خاطر بسپاریم حتی چس از آنکه اعتبار آنها مخدوش شده و از بین رفته است. مثلا، اگر شایعهای پخش شود که فلان تمدار مشهور یک بار موقع سخنرانی انتخاباتی غش کرده است، و بعد معلوم شود این داستان جعلی بوده است، درصد چشمگیری از مردم همچنان آن را به عنوان واقعیت به یاد میسپارند – حتی اگر پیش از شنیدن این داستان جعلی، نخست کذب و بطلان آن به اطلاعشان رسیده باشد. در روانشناسی این را «تاثیر حقیقت موهوم» مینامند. آشنایی اعتبار میآورد. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۶۵)
عروسک خیمهشببازی تا وقتی که نخهای هدایتکنندهاش را دوست دارد آزاد است. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۹۲)
تصمیمها، نیّات، تلاشها، اهداف، قدرت اراده، و غیره، همگی حالتهای علّی مغز هستند که منجر به رفتارهای بهخصوصی میشوند، و رفتارها هم منجر به بروز نتایجی در جهان میشوند. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۱۰۶)
لحظهای درباره بستری که تصمیم بعدمان در آن جوانه میزند درنگ کنیم: ما پدر و مادرمان یا زمان و مکان تولدمان را انتخاب نکردهایم. ما جنسیتمان یا بسیاری از تجربههای زندگیمان را انتخاب نکردهایم. ما کنترلی بر ژنها یا نحوه رشد مغزمان نداریم. و حالا مغز ما دست به انتخابهایی میزند بر پایه ترجیحات و باورهایی که در طول زندگیمان بر آن بار شده است – چه با ژنهایمان، چه بنا بر پرورش یافتن جسمانیمان از لحظهای که شکل گرفتهایم، و کنش و واکنشهایی که با دیگران، اتفاقات و اندیشهها داشتهایم. در اینجا آزادی ما کجاست؟ (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۱۱۳)
افکار و نیات صرفا در ذهن ما پدیدار میشوند. مگر میتواند جز این باشد؟ حقیقت درباره ما عجیبوغریبتر از آنی است که ما فکر میکنیم: توهم آزادی اراده خودش یک توهم است. (کتاب دروغ اراده آزاد – صفحه ۱۳۷)
کتاب ها همیشه با عنوان ها و موضوعات مختلفی نوشته و ارائه می شوند ، مخاطبان با توجه به سلیقه ای که دارند ، با توجه به نوع دیدگاهی که دارند ، سعی می کنند کتاب مورد علاقه خود را انتخاب کنند و به خواندن آن بپردازند . کتاب ها می توانند ما را برای مدتی از زندگی واقعی و اصلی خود دور کنند و وارد یک زندگی غیر واقعی با آدم های مختلف و جدید کنند . قطعا این موضوع می تواند برای همه ما جذابیت داشته باشد . چه کسی از این که با آدم های جدیدی روبه رو می شود و برای مدتی با آن ها زندگی می کند ، بدش می آید و یا ناراحت است ؟؟
کتاب ها چیز های زیادی را به ما انسان ها یادآور می شوند ، گاهی ممکن است کتاب ها داستان زندگی خود ما باشند و ما داشته باشیم داستان زندگی خودمان را بخوانیم . یکی از زیباترین کتاب هایی که خواندش را به شما هم پیشنهاد می کنم ، کتاب انسان در جستجوی معنی می باشد . این کتاب یکی از آثار جذاب و خواندنی دکتر ویکتور فرانکل می باشد . این نویسنده داستانی را بیان کرده از زندگی خود در اردوگاه های اجباری کار و اتفاقاتی را بیان می کند که شاید برای شما دلخراش باشد . در ادامه با ما همراه باشید تا بیشتر شما را با این کتاب زیبا آشنا کنیم .
در پیشگفتار این کتاب آمده است:
دکتر فرانکل روانپزشک و نویسنده، گاهی از بیماران خود که از اضطرابها و دردهای کوچک و بزرگ رنج میبرند و شکوه میکردند میپرسید، «چرا خودکشی نمیکنید؟» او اغلب میتوانست از پاسخ بیماران خط اصلی رواندرمانی خویش را بیابد. در زندگی هرکسی، چیزی وجود دارد. در زندگی یکنفر عشق وجود دارد که او را به فرزندانش پیوند میدهد؛ در زندگی دیگری، استعدادی که بتواند آن را به کار گیرد؛ در زندگی سومی شاید تنها خاطرات کشداری که ارزش حفظ کردن دارد. یافتن این رشتههای ظریف یک زندگی فروپاشیده، بشکل یک انگاره استوار، از معنا و مسئولیت، هدف و موضوع مبارزهطلبی «لوگوتراپی» است، که تعبیر در فرانکل «از تحلیل اگزیستانسیالیستی» نوین (هستی درمانی) است.
اساس کتاب انسان در جستجوی معنی لوگوتراپی است که در سراسر کتاب به بررسی جنبههای مختلف آن پرداخته شده است. تجربههای نویسنده هم در اردوگاه کار اجباری نیز در راستای کمک به فهم لوگوتراپی میباشد. در ادامه چند قسمت از متن کتاب را در مورد لوگوتراپی مرور میکنیم:
لوگوتراپی در مقایسه با روانکاوی روشی است که کمتر به گذشته توجه دارد و به دروننگری هم ارج چندانی نمینهد، در ازاء توجه بیشتری به آینده، وظیفه و مسئولیت و معنی و هدف دارد که بیمار باید زندگی آتی خود را صرف آن کند. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۴۲)
این وظیفه لوگوتراپی است که بیمار را در یافتن «معنا» در زندگی، اندیشههای پنهانی وجود و معنای نهفتهی آن یاری کند. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۵۶)
لوگوتراپی سعی و کوشش دارد که بیمار را کاملا از وظیفهی مسئولیتپذیری خود آگاه سازد. از این رو این وظیفه را بر عهدهی بیمار میگذارد که خود «انتخاب» کند. انتخاب اینکه در برابر چه کسی و چه چیزی تا چه جد مسئول است. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۶۹)
لوگوتراپی با در نظر گرفتن گذرایی هستی و وجود انسانی به جای بدبینی و انزوا، انسان را به تلاش و فعالیت فرا میخواند. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۹۲)
گوردون و. آلپورت، روانشناس آمریکایی، در قسمت دیگری از مقدمه خود بر این کتاب میگوید:
خواندن این کتاب را که واژههایش چون گوهر میدرخشد و بر ژرفترین مشکلات بشر میتابد، از همگان خواستارم. زیرا کتابی است دارای ارزش ادبی و فلسفی و پیشگفتاری است پرجذبه بر ارزندهترین جنبش روانشناسی روزگار ما.
محتوای کتاب انسان در جستجوی معنی
به طور کلی این کتاب به دو بخش تقسیم شده است:
• بخش اول: تجاربی از اردوگاه کار اجباری
فرانکل در سال ۱۹۴۲ یعنی در ۳۷ سالگی به دست نازیها اسیر شد و قطار او را به سمت شمال شرق به «آشویتس» این اردوگاه مرگ، این کشتارگاه سازمان یافته که ابزار مرگ شش میلیون یهودی از جمله خانوادهی فرانکل را تهیه دیده بود، به «آشویتس» که میدان تجربیات وحشتناک و آزمایشگاه واقعی این روانپزشک اگزیستانسیالیست «هستیگرا» بود، برد.
نویسنده در این بخش از ورودش به دنیای ترس و وحشت میگوید. از اینکه چه بلاهایی سر اسیران آمده است و آنها چه سختیهایی کشیدهاند. از رنج کشیده آدمهای بختبرگشتهای صحبت میکند که هر لحظه ترس فرستاده شدن به کورههای آدمسوزی یا فرستاده شدن به اتاق گاز را داشتند. البته دکتر ویکتور فرانکل در ابتدای کتاب در مورد این تجارب چنین میگوید:
این کتاب در نظر ندارد که از اتفاقات و رویدادها گزارشی ارائه دهد، بلکه تجارب شخصی را منعکس میکند که میلیونها انسان آن را لمس کرده و از آن رنج بردهاند.
میتوان گفت کتاب شرحی است از درون اردوگاه کار اجباری که به وسیلهی یکی از کسانی که جان سالم از آن به در برده است بازگو میشود. داستان به رویدادهای هولناک (که کمتر در حد باور مردم بوده) نمیپردازد، بلکه به زجرهای کوچک اشاره میکند و آنها را میشکافد.
• بخش دوم: اصول اساسی در لوگوتراپی
در این بخش نویسنده مفاهیم و اصول اساسی در لوگوتراپی را بیشتر توضیح میدهد و نسبت به بخش اول بیشتر جنبه علمی دارد. فرانکل در این قسمت به دستاوردهای خود در آن سالهای سخت اشاره میکند و در واقع شرح میدهد که چه چیزی باعث شد برخی از افراد، زنده از اردوگاه کار اجباری جان سالم به در ببرند. بخش دوم از فصلهای مختلفی تشکل شده است. سرفصلهای بخش دوم عبارتند از:
• مفاهیم اساسی در لوگوتراپی
• معناجویی
• ناکامی وجودی
• نوروزهای نئوژنیک یا اندیشهزاد
• پویایی اندیشهای
• خلاء وجودی
• معنای زندگی
• جوهر وجود
• معنای عشق
• معنای رنج
• مسایل فوق بالینی
• لوگودراما
• معنای مافوق
• انتقال و گذرایی زندگی
• لوگوتراپی به عنوان یک روش
• عصبیتها (نوروزهای) قومی
• انتقاد از جبرگرائی مطلق
• ایمان روانپزشکی
• روانپزشکی انسانی شده
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب نیز آمده است:
اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین دم، زندگی معنی خواهد داشت. پس میتوان گفت معنای زندگی امری مشروط نیست، زیرا معنای زندگی میتواند حتی معنی بالقوه درد و رنج را نیز در بر گیرد.
درباره کتاب انسان در جستجوی معنی
در خوب بودن این کتاب تردید نکنید و در اولین فرصت آن را مطالعه کنید. انسان در جستجوی معنی با وجود اینکه بخش اول آن بسیار تلخ است اما کتاب مهمی است. یکی از دلایل مهم بودن کتاب هم این است که نویسنده درباره تجربیات خودش صحبت میکند. درباره چیزهایی صحبت میکند که از نزدیک لمس کرده و دیده است. یکی دیگر از دلایل مهم بودن این کتاب این است که ویکتور فرانکل با وجود اینکه خودش نیز در آن شرایط سخت زندگی میکرد، برای دیگران سخنرانی انجام میداد و آنها را تشویق میکرد تا به چیزی چنگ بزنند؛ به فرزندشان، به کسی که در انتظار آنهاست، به کتابهایی که باید بنویسند و یا به هر چیز دیگری که برایشان مهم است. چنین آدمی با چنین روحیه قوی، قطعا فرد مناسبی است که درباره معنی زندگی صحبت کند.
صبحتهای ویکتور فرانکل از اردوگاه کار اجباری و افرادی که از آن با امید و آرزو جان سالم به در بردهاند، شگفتانگیز است. چطور انسان میتواند در یک شرایط فاجعهبار با وجود سختیهای باورنکردنی به آینده امیدوار باشد و یا حتی معنایی برای زندگی خود متصور باشد. حتی فکر کردن به آن شرایط هم دلهرهآور است، چه برسد به اینکه به شکل واقعی در آن شرایط حضور داشته باشید. به اعتقاد من، آدمهایی مثل ویکتور فرانکل و افراد دیگری که در آن شرایط امید خود را از دست نداده و همواره به یک معنی در زندگی چسبیده بودند، ابرانسان هستند.
در کنار این موضوعات باید به قدرت انسانهای بزرگ هم احترام گذاشت. کسانی که در هر شرایطی خود را از دست نمیدهند و همیشه رو به جلو حرکت میکنند. اگر شما هم فکر میکنید زندگی سختی دارید، یا آینده را روشن نمیبینید، یا از دست مشکلات به تنگ آمدهاید و یا هرچیز دیگری، پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را مطالعه کنید.
انسان در جستجوی معنی واقعا کتاب شگفتانگیزی است که ارزش بارها و بارها خوانده شدن را دارد. این کتاب دید وسیع و خودآگاهی عمیقی به آدم میدهد که میتوان بینهایت از آن استفاده برد.
تلاش ما در کافهبوک این است که کتابهای مهم و تاثیرگذار را در بخش کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار دهیم تا مطمئن شویم که شما عزیزان حتما این کتابها را ببینید و مطالعه کنید. بدون شک کتاب انسان در جستجوی معنی هم جزء کتابهای پیشنهادی ما برای شماست. از خواندن این کتاب مهم و تاثیرگذار غافل نشوید.
به اعتقاد من، میتوان کتاب را در این جمله خلاصه کرد. و یا مفهوم اصلی کتاب میتواند این جمله باشد که میگوید:
اگر اصلا زندگی دارای مفهومی باشد، پس باید رنج هم معنایی داشته باشد.
جملاتی از متن کتاب انسان در جستجوی معنی
با بالا آمدن خورشید در سپیدهدم منظره این اردوگاه سهمناک با چندین ردیف سیم خاردار، برج نگهبانی، نورافکنهای چرخان و صفهای دراز از زندانیان ژندهپوش و غمزده، در سپیدهدم تیره دیده میشد. زندانیان در امتداد جادههای مستقیم متروک به دشوار خود را میکشیدند. به سوی کدامین مقصد در حرکت بودند، نمیدانستیم. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۲۲)
اکنون اگر کسی از ما در مورد حقیقت گفته داستایوسکی بپرسد که میگفت: «بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند.»؛ پاسخ خواهیم داد، «بله، بشر موجودی است که به همه چیز خو میگیرد؛ اما نپرسید چگونه.» (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۳۴)
به بیشتر زندانیان لباسهای ژندهای داده بودند، که مترسک از آن خوشایندتر بود. در فاصله کلبهها در اردوگاه جز کثافت چیزی به چشم نمیخورد، و هرچه بیشتر تمیز میکردیم، بیشتر به بر سر راهمان ریخته میشد. افسران و زندانیان مسئول، خوش داشتند که تازه واردان را به کار گروهی تمیز کردن آبریزگاهها و بیرون ریختن مدفوع بگمارند اگر همانطور که معمولا روی میداد، به هنگام حمل مدفوع به روی تپهها، مدفوع به سر و روی زندانیان میریخت و نشانی از تنفر در چهرهاش دیده میشد یا سعی میکرد آن را پاک کند، ضربات کاپو بود که بر پیکرش فرود میآمد. و از این رو کشتن واکنشهای به هنجار تسریع میشد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۳۸)
هرگز فراموش نمیکنم که چگونه یک شب با قرقر یکی از زندانیان از خواب جستم. او به شدت دست و پا میزد و گویا دچار کابوس وحشتناکی شده بود. از آنجا که همیشه، بویژه نسبت به کسانی که خوابهای ترسناک میدیدند یا هذیان میگفتند حس ترحم داشتم. خواستم مرد بیچاره را از خواب بیدار کنم، اما ناگهان دستم را که میرفت او را تکان دهد پس کشیدم، چون از عملی که میخواستم انجام دهم، وحشت کردم. و در آن لحظه به این حقیقت رسیدم که هیچ خوابی هر چند هولناک نمیتواند به تلخی و گزندگی واقعیت زندگی اردوگاهی پیرامون ما باشد، و من ناآگاهانه میخواستم او را به آن زندگی بازگردانم. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۵۰)
اگر انسان در اردگاه کار اجباری با از بین رفتن ارزشها، مبارزه نمیکرد و نمیکوشید عزت نفس خود را حفظ کند، احساس انسان بودن را – انسانی که دارای مغز است و از آزادی درونی و ارزش شخصی برخوردار است – از دست میداد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۸۰)
ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی میکردیم، به چشم میدیدیم مردانی را که به کلبههای دیگر میرفتند و دیگران را دلداری میدادند و آخرین تکه نانشان را هم به آنها میبخشیدند. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۰۱)
کسی که هدفی در آینده نمیدید، ناچار تسلیم واپسنگری میشد و اندیشههای گذشته را نشخوار میکرد که همین باعث سقوط او میشد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۰۹)
من به جرات میگویم که در دنیا چیزی وجود ندارد که به انسان بیشتر از یافتن «معنی» وجودی خود در زندگی یاری کند. در این گفته نیچه حکمتی عظیم نفهته است که «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.» (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۵۹)
معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. از این رو آنچه مهم است معنای زندگی به طور اعم نیست، بلکه هر فرد میبایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۱۶۷)
انسان از یکسو همان موجودی است که اتاق گاز و کورههای آدمسوزی آشویتس را ساخته و از دیگر سو همان موجودی که با جرات و شهامت با یاد نام خداوند و خواندن دعای «شما یسراییل» به کورههای آدمسوزی پا نهاده است. (انسان در جستجوی معنی – صفحه ۲۱۶)
مشخصات کتاب
• عنوان اصلی: انسان در جستجوی معنی
• عنوان فرعی: معنی درمانی چیست؟
• نویسنده: دکتر ویکتور فرانکل
• ترجمه: دکتر نهضت صالحیان (فرنودی) – مهین میلانی
• انتشارات: درسا
• تعداد صفحات: ۲۵۵
داستایوسکی همان طور که می دانید یکی از بزرگ ترین و خلاق ترین نویسندگان تاریخ است ، کتاب های او همیشه طرفداران زیادی را به سمت خود جذب کرده است و در زمان خود به شدت فوق العاده ای را داشته است . یکی دیگر از آثار بی نظیر و به یادماندنی ، داستایوسکی ، رمان ابله می باشد . این کتاب نمونه ای از بهترین و مشهور ترین رمان های ادبی در روسیه و در کل جهان می باشد . بدون شک می توان گفت این رمان بعد از رمان جنایت و مکافات داستایوسکی می تواند بهترین رمان باشد . رمان ابله در طبقه بهترین رمان ها قرار گرفته و تا به الان توانسته شاهکاری برای خود به پا کند . جذابیت این داستان می تواند اشتیاق خواننده را برای ادامه داستان چند برابر کند . این داستان و رمان زیبا بیان کننده حال و زندگی فردی است که حکم اعدامش آمده و قرار است اعدام شود . در این رمان زیبا و جذاب شاهد اتفاقاتی خواهید بود که به زبان شخصیت اصلی بیان شده است و این اطمینان را به شما می دهیم که شما هم از خواندن آن لذت خواهید برد .
در روز ۲۲ دسامبر ۱۸۴۹ داستایفسکی به اتفاق سایر اعضای گروه پتراشفسکی از قلعه پتروپاولفسک به میدان سمیونفسکایا که محل اعدام بود منتقل گردید. پس از قرائت حکم اعدام و پوشانیدن پیراهن سفید بر تن مجرمان، مراسم مذهبی پیش از مرگ اجرا شد. شمشیرهای آنان را به عنوان سلب هر نوع حقوق اجتماعی بر فراز سرشان شکستند و گروه اول محکومان را برای تیربارانشدن به ستون بستند. (داستایفسکی در گروه دوم بود) پس از صدای طبلی که ناگهان بگوش رسید، محکومان پای ستون را بر خلاف انتظار به پیش بقیه مجرمان بازگرداندند و فورا فرمان جدید تزار را مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس با اعمال شاقه و تبعید به سیبری، خواندند.
در پایان رمان ابله نیز، نقدی از کانستانتین ماچولسکی – از منتقدان بزرگ ادبیات روسیه و مخصوصا آثار داستایفسکی – ترجمه شده است که در آن ماچولسکی در این مورد میگوید:
چند دقیقهای که داستایفسکی روی سکوی اعدام در انتظار اجرای حکم ماند، واقعهای است که در زندگی او اهمیت کوبنده داشته است. طرح داستان به او اجازه نمیداد که قهرمانش را به روی سکوی اعدام ببرد. اما شرح مفصل این واقعه را بر زبان او میگذارد و او را وادار میکند که تمام جزئیات این مراسم سیاه را تجربه کند.
داستایوسکی این صحنه اعدام و عذاب روحی ناشی از آن را با توصیف بسیار در کتاب آورده است. در اینجا به قسمت کوتاهی از آن اشاره میکنیم:
وقتی کسی را با شکنجه میکشند رنج و درد زخمها جسمانی است. و این عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل میکند، به طوریکه تنها عذابی که میکشد از همان زخمهاست تا بمیرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحملناپذیر است از زخم نیست بلکه در اینست که میدانی و به یقین میدانی که یک ساعت دیگر، بعد ده دقیقه دیگر، بعد نیم دقیقه دیگر، بعد همین حالا، در همین آن روحت از تنت جدا میشود و دیگر انسان نیستی و ابدا چون و چرایی هم ندارد. بزرگترین درد همین است که چون و چرایی ندارد. (رمان ابله – صفحه ۳۹)
خلاصه رمان ابله
قهرمان اصلی داستان پرنس لییو نیکلایویچ میشکین آخرین بازمانده از یک خاندان اصیل و کهن است. پرنس در کودکی پدر خود را از دست میدهد و فرد بسیار گوشهگیری میشود که از حملات صرع رنج میبرد. این حملات مکرر صرع او را به صورت نیمچه ابلهی درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم میگیرد پرنس را برای معالجه به سوییس نزد روانپزشکی بفرستد.
همین که پرنس احساس میکند حالش بهتر است و میتواند سفر کند، به دلیل نامهای که دریافت کرده است، تصمیم به بازگشت به روسیه میگیرد. در قطار همسفری پیدا میکند که بعدها ماجراهای بسیاری با او خواهد داشت اما در روسیه هیچ خویشاوندی ندارد به جز خانم ژنرال که نسبت بسیار دوری با او دارد. بنابراین تصمیم میگیرد نزد او برود. پرنس در یک زمان خاص نزد ژنرال و خانم ژنرال میرود و با شیرین زبانی میتواند روابط خوبی با آنها ایجاد کند.
قهرمان داستان پرنس میشکین است که مانند راسکولنیکف در مرکز داستان و بهمنزله محور اصلی و مفهوم رمان است. همه جا حاضر است و در همه ماجراها شرکت دارد و با جزءجزء داستان مربوط است. نویسنده او را بارها وصف و بر ویژگیهای شخصی او تاکید میکند. اشخاص داستان پیوسته از او حرف میزنند و بر او قاضی میشوند. محکومش میکنند یا بزرگش میدارند و او خود مدام پیش ما اعتراف میکند. (نقد کانستانتین ماچولسکی در انتهای رمان ابله – صفحه ۹۷۶)
حال پرنس که سالها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی میشود. دنیای آدمهای اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی میکند. کسی که در هر حال حقیقت را میگوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت میکند و حتی زمانی که پولدار هم میشود از بخشیدن پول خود دریغ نمیکند. مدام از این میترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود. احدی را قضاوت نمیکند و خلاصه بهترین خودش است. مسیح است. و همه در عین حال که او را تحسین میکنند و سخنانش را میپسندند او را ابله خطاب میکنند. پرنس مثل منشا نوری ناشناخته وارد دنیای تاریک و پر از فسادِ پترزبورگ میشود. درست مانند نوزادی که تازه به دنیا آمده باشد.
در قطار که نشسته بودم فکر میکردم «حالا میروم میان مردم. میدانم که از زندگی آدمها هیچ نمیدانم، ولی زندگی تازهای برایم شروع شده است.» تصمیم گرفتهام که کارم را با درستی و جدیت دنبال کنم. شاید ونشر با مردم برایم سختهکننده و مشکل باشد. قبل از همه چیز تصمیم دارم که با همه مودب و صادق باشم و لابد کسی از من بیش از این انتظاری نخواهد داشت. شاید اینجا هم خیال کنند طفلی بیش نیستم. خوب، بگذار خیال کنند، مگر همه، نمیدانم چرا، خیال نمیکنند ابلهام؟ در حقیقت هم زمانی بهقدری مریض بودم که به خلها بیشباهت نبودم. ولی وقتی خودم میفهمم که مردم خیال میکنند بیشعورم چطور میشود گفت که بیشعورم؟ (رمان ابله – صفحه ۱۲۲)
در ادامه پرنس با ناستاسیا فیلیپوونا و آگلایا که زیبایی خارج از تصور دارند آشنا میشود و معتقد است زیبایی میتواند ناجی جهان باشد. ولی پرنس تنها سوسوی نور در این دنیای تاریک است و مخاطب پس از خواندن ماجراهای بسیار زیادی که پرنس از سر میگذارند متوجه نکتهای میشود که داستایوسکی قصد بیان آن را دارد.
درباره رمان ابله
همانطور که اشاره کردیم، پرنس آدم صاف و سادهای است که شما در هر حالی میتوانید اطمینان حاصل کنید که او حقیقت را به شما خواهد گفت و چیزی از پنهانکاری، دروغ، حرفهای کنایهآمیز و… نمیداند. وارد شدن پرنس به دنیای اشرافی و برخورد او با افراد طبقه بالای روسیه داستان رمان ابله است. جامعهای که پول و زیبایی در آن قدرت مطلق است و اگر شما این دو را نداشته باشید عملا هیچی نیستید.
پرنس از همان ابتدا نیرویی روشن در مقابلِ تاریکی است. ولی آیا به این نتیجه نمیرسیم که حقیقتا شر همیشه بر خیر پیروز میشود؟ چرا که همه در بطنشان لکههای سیاهی دارند و با آنها خو گرفتهاند؟ آیا تنها ابلهِ پاک داستان، که یکباره وسط این سیاهیها پرت شده است، حق ندارد به جنون برسد؟!
به اعتقاد من سوالی که داستایوسکی در این کتاب قصد دارد به آن پاسخ دهد این است که:
آیا افراد درستکار، با اخلاق و مسیحگونه میتوانند جامعهای را که غرق در ناآگاهی است و آدمهای آن فقط به پول و زیبایی توجه دارند نجات دهند؟
همه میدانیم که نقطه قوت داستایوسکی شخصیتپردازیاش است. در این کتاب او این توانایی را به سرحد خود میرساند! واقعا در حیرتم که چطور یک نویسنده میتواند درمورد یک موضوع واحد، از دید شخصیتهای متفاوت سخن بگوید و هربار گویی مسخ شود و به جلد دیگری وارد شود. داستایوسکی با جذابیتی خاص جلد هر انسان را برای خواننده باز میکند تا جنبههای وجودی و تاریکیهای درونش را رک و پوست کنده نشانش دهد.
رمان ابله را بخوانید، نه فقط برای اینکه یک رمان جذاب است، ابله را بخوانید که به یک سفر انسانشناسی رفته باشید و به این سوال فکر کنید که آیا سرنوشت یک جامعه میتواند به دست دیگری تغییر کند؟
ترجمه رمان ابله نیز یک ترجمه بسیار خوب و روان است و لذت کتاب را بیشتر میکند. با این حال شما میتوانید با مطالعه این مطلب بهترین ترجمه کتاب ابله را نیز شخصا انتخاب کنید.
در اینجا قسمتهایی از نقد کانستانتین ماچولسکی در انتهای رمان ابله آمده است را با هم مرور میکنیم:
در جنایت و مکافات درد وجدان در روح یک نفر متمرکز است که از نظام کهنه جهان بیرون جسته است، حال آنکه در ابله همه اشخاص داستان دستخوش این بحراناند و در این گرداب کشیده شدهاند و همه اهل جهانیاند که در سراشیب تباهی پیش میرود.
ما در این کتاب به جهان پول و میلیونرها و سرمایهداران و بازارمردان و رباخواران و ماجراجویان حریص وارد میشویم.
در ابله قدرت مهلک پول را بر روح آدمی میبینیم. همه اشخاص داستان دستخوش سوادی سودند.
هنر داستایفسکی در این است که بلندترین پروازهای خیال را با پشتوانه موشکافی واقعیات صورت واقعیت میبخشد. خیز او به بلندیهای خیال همیشه از گودال واقعیات روزانه آغاز میشود. داستانهای او به حد اشباع پر است از شرح حوادث روزانه.
پرنس میشکین جزو خیالپردازانی است که در آثار پیش از محکومیت و دوران اسارتگاه داستایفسکی نقشی دارند و بعد از تبعید قهرمانان یادداشتهای زیرزمین و جنایت و مکافات شدهاند. ما با منگی، خیالپردازی، گوشهگیری و خلگونگی آنها آشناییم. اما در ابله ویژگی تازهای به اینها افزوده شده است. پرنس نه تنها در احوال خود غور میکند بلکه میکوشد که شفا یابد. او به روسیه بازمیگردد تا وطنش را شناسد و با هموطنان خود درآمیزد و سرچشمههای زندگی را بازیابد و از این حیث با خیالپردازان پیش از خود تفاوت دارد.
جملاتی از متن رمان ابله
یکی از اصول زندگیاش این بود که جایی که به مصلحت نیست خودنمایی نکند و حتی خاموش در گوشه بماند. (رمان ابله – صفحه ۲۸)
مجازات اعدام به گناه آدمکشی، به مراتب وحشتناکتر از خود آدمکشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد. (رمان ابله – صفحه ۳۹)
حتی در کنج زندان هم میشود زندگی عمیق و پرشوری داشت. (رمان ابله – صفحه ۹۷)
من پول میخواهم. میدانید اگر پول داشته باشم دیگر کسی مرا یک آدم عادی نمیشمارد. آن وقت من از هر جهت برجسته و غیر از دیگران میشوم. پول از این جهت از همهچیز حقیرتر و نفرتانگیزتر است که حتی آدم را صاحب ذوق میکند و تا دنیا دنیاست همین خواهد بود. (رمان ابله – صفحه ۲۰۳)
همدردی بزرگترین و شاید یگانه قانون وجود برای تمامی بشریت است. (رمان ابله – صفحه ۳۷۲)
یک انسان اصیل و باوجدان، یعنی انسانی که به حکم عقل سالم عمل کند، موظف است که حتی در مسائلی که در کتابهای قانون پیشبینی نشده باشد اصیل و باوجدان بماند و به همین علت است که بیترس از احتمال بیرون انداخته شدن، چنانکه الان تهدیدمان کردید، به اینجا آمدهایم، برای اینکه ما گدایی نمیکنیم، تقاضا نمیکنیم، حقمان را میخواهیم. (رمان ابله – صفحه ۴۳۱)
ناگهان اشتیاق عجیبی احساس کرد که همه چیز را همین جا رها کند و خود به همانجایی برود که از آن آمده بود، و برود به جایی، هر چه دورتر بهتر، جایی دورافتاده و فورا برود، بیخداحافظی با کسی. احساس میکرد که اگر، ولو چند روز دیگر، آنجا بماند به داخل این دنیا کشیده میشود و بیبازگشت. و از این به بعد جز همین دنیا نصیبی نخواهد داشت. اما فکر نکرد و ده دقیقه که گذشت فورا تصمیم گفت که فرار از این دنیا «ناممکن» است و فرار از جبن است و مسائلی در پیش رو دارد که به هیچ روی حق ندارد از حل آنها شانه خالی کند یا دستکم تمام نیروهای خود را برای حل آنها به کار نگیرد. (رمان ابله – صفحه ۴۹۳)
اطمینان داشته باشید که خوشبختی کریستف کلمب زمانی نبود که امریکا را کشف کرد بلکه زمانی خوشبخت بود که میکوشید آن را کشف کند. (رمان ابله – صفحه ۶۳۱)
من یک تپانچه کوچک جیبی داشتم. آن را زمانی که هنوز بچه بودم، در آن سن مضحکی که آدم ناگهان به خواندن داستانهای دوئل و شبیخون ان علاقهمند میشود، ه بودم. رویا میپرداختم که مرا به دوئل دعوت کردهاند و من با شجاعت و نجابت جلو تیر تپانچه حریف میایستم. (رمان ابله – صفحه ۶۵۸)
ظرافت احساس و عزت نفس از دل آدم سرچشمه میگیرد و چیزی نیست که معلم رقص به کسی تعلیم بدهد. (رمان ابله – صفحه ۷۰۰)
من اغلب حیرانم که آیا میشود انسان همه انسانها، همه همنوعانِ خود را دوست داشته باشد؟ البته نمیتواند. چنین چیزی طبیعی نیست. عشق انسان به دیگران، که نوعدوستی نامیده میشود، چیزی است ذهنی و تقریبا همیشه بر پایه خودپرستی استوار است. عشق آزاد از خودپسندی برای ما ممکن نیست. (رمان ابله – صفحه ۷۲۵)
به عقیده من بهتر است آدم تلخکام باشد ولی بداند، تا اینکه خوشحال باشد و… فریبخورده. (رمان ابله – صفحه ۸۲۶)
مقام رنج به همه کس داده نمیشود! (رمان ابله – صفحه ۸۲۷)
همه چیز را نمیشود یکباره فهمید و تکامل را نمیشود از کمال شروع کرد. (رمان ابله – صفحه ۸۷۵)
نمیفهمم چطور ممکن است از کنار درختی گذشت و از دیدن آن شیرینکام نشد! چطور میشود انسانی را دید و از دوست داشتن او احساس سعادت نکرد! وای که زبانم کوتاه است و بیان افکارم دشوار… وای که ما در هر قدم چه بسیار چیزهای زیبا میبینیم! به قدری زیبا که حتی نگونبختترین آدمها نمیتواند زیباییشان را بینند. کودکی را نگاه کنید، سپیده صبح را تماشا کنید، علفی را که رشد میکند و چشمانی که شما را مینگردند و پیام دوستی دارند ببینید… (رمان ابله – صفحه ۸۷۶)
دیگر بسم است. به قدر کافی به ندای دلم گوش کردم. حالا دیگر باید به حکم عقل زندگی کرد. (رمان ابله – صفحه ۹۷۱)
مشخصات کتاب
• رمان ابله
• نویسنده: فیودور داستایوسکی
• ترجمه: سروش حبیبی
• انتشارات: چشمه
• تعداد صفحات: ۱۰۱۹
درباره این سایت